جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

شیخ کوهستان

 شیخ الجبل

 از کتاب   خداوند الموت 

تالیف پل امیر   ترجمه ذبیح اله منصوری  چاپ پانزدهم 

 

 

 کیش اسماعیلیه  در سال 148 ه ق  به وجود آمد  و نام آنها در عراق  و شام  قرمطی بود  .

بعد در کردستان  ، کرمانشاهان  ،  قزوین، مازندران  ،خراسان، قهستان ،کرمان  ،فارس و اصفهان  پیروان این کیش زیاد شدند  و چون مورد آزار قرار می گرفتند  عده ای از آنها به آفریقا مهاجرت کردند  و در آنجا برای اولین مرتبه  سازمان جنگی بهوجود آوردند  و کشور مصر را مسخر کرده  و سلسله سلاطین ایرانی  موسوم به خلفای فاطمی  را بوجود آوردند  که خود را از فرزندان  فاطمه زهرا  می دانستند  و شهر قاهره را ساختد  و مدرسه الازهر بوجود آوردند.

فرقه اسماعیلیه اسماعیل را امام هفتم می دانند  و می گویند بعد از او  امامی نخواهد آمد و کسانی که بعد از اسماعیل می آیند حجت هستند  ولی فرقه باطنیه  عقیده دارند  که فرزندان اسماعیل هم امام  بوده اند و امروز هم  ممکن است امام باشند .  

 

 بعد از اینکه  هلاکو خان مغول بر قلاع اسماعیلیه مستولی گردید  تمام آثار مکتوب  که در ان قلاع بود  از بین رفت  و هر زمان که حکومت های وقت  بر یک قلعه اسماعیلی مستولی می شدند  هر کناب و نوشته ای را که مربوط به مذهب  اسماعیلی  بود از بین می بردند .

 نهضت حسن صباح  یک نهضت فقط مذهبی نبوده  و آن مرد می خواسته است  ایران را از سلطه خلفای عباسی  یا  کسانی را که از سلاطین  و امرای محلی ایران  بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند  برهاند .  در این فرقه مردانی لایق و فداکار  برای احیای ایران  وجود داشته اند .

حسن صباح نمونه کامل یک  ایرانی آریائی نژاد  سیاه چشم  محسوب می شد. فرقه باطنیه مثل تمام شیعیان  علی ابن ابی طالب را امام اول  خود می دانند  و فرزندان او را تا امام جعفر صادق  امام می شمارند  ولی بعد از امام جعفر صادق  (ع)  پسرش اسماعیل را امام میدانند . کشور ایران  بعد از انقراض سلسله ساسانی  وحدت خود را از دست داد  و منقسم به کشور های کوچک شد  که در هر یک از آنها یک سلطان  یا رئیس قبیله  فرمانفرمائی می کرد و ان وضع ادامه داشت  تا دوره صفویه  که ایران باز دارای  وحدت شد .

  بر اساس کتابهای موجود در یونان و مصر  اقوام ایرانی در قدیم  مردمی بسیار مقتدر بودند  و آقای دنیای گذشته بشمار می آمدند  و تمام اقوام غیر ایرانی از آنها  حساب می بردند .  ایرانیان در سرزمینی زندگی می کردند که  قلمرو آنها از شرق هندوستان  تا ساحل مدیترانه  بود و همه  در رفاه و ثروت میزیستند  و پاکی و خلوص نیت  اقوام ایرانی  در جهان قدیم ضرب المثل بود .

 نهضت باطنی  یک نهضت اجتمائی برای  احیای اقوام  ایرانی بود  که بر اثر سلطه  قوم عرب دچار  انحطاط  و بدبختی شده بودند .

 حسن صباح در مصر ضمن برخورداری  از تاریخ یونان  و روم قدیم  مطلع شده بود که ایران  در قدیم کشوری با عظمت بوده  و سلاطین مقتدر  داشته  و حتی در قدیم مصر یکی از کشور های ایران به شمار می آمده است . ولی تسلط اعراب  سبب شد که  اقوام ایرانی دچار انحطاط  شدند  و آن اقوام  رونق و قدرت گذشته  خود را به دست نمی آوردند  مگر اینکه خود را از سلطه  عرب نجات دهند  و آنچه باعث شد حسن صباح  نهضت باطنیه را به وجود آورد  این بود .   او می خواست  از اقوام متعدد ایرانی  که همه تحت سلطه عرب می زیستند  یا از لحاظ فکری تحط سلطه عرب بلودند  یک ملت واحد بوجود بیاورد  که دارای اسالت ایرانی باشند . او برای حصول این منظور  متوسل به مذهب شد  چون می اندیشید که نمی تواند از راه دیگر  به مقصد برسد .حتی چهار یا پنج قرن بعد  وقتی شاه اسماعیل  و سایر سلاطین صفویه  خواستند ایران را دارای  وحدت کنند  متوسل به مذهب شدند  و با توسل به مذهب شیعه  ایران را دارای وحدت نمودند  و حسن صباح نمی توانست  به اتکای حق حاکمیت ملی و آزادی اقوام ایرانی  را از سلطه  مادی و فکری  عرب نجات دهد .

 او می گفت : اقوام ایرانی از بزرگترین  اقوام جهان به شمار می آمدند  و سلطه عرب سبب شد که  این اقوام دچار انحطاط شوند  . عرب با قوانین و رسوم خود  مانع از این شد  که این اقوام  خود را از حضیض  مذلت نجات دهند  و تنها راه رستگاری برای ملت ما  این است که خود را از سلطه  مادی و معنوی  عرب آزاد نماید .   او میگفت  عدهای  چنان از سلطه عرب کند ذهن شده اند  که این موضوع را نمی فهمند .  مردان و زنان ایران همه  بلند قامت و زیبا بوده اند  و اختلاط با عرب قوم ایرانی کوتاه  و زشت کرده است .

 

 این راه پیش پای بسیاری بوده است  اما می ترسیدند  که اگر خود را از یوغ مادی و معنوی عرب برهانند  در دنیا بدبخت  خواهند شد و در آخرت  به جهنم خواهند رفت .

 انسان برده عقائد  و مقرراتی است  که از پدرانش  به او به ارث رسیده است  و مشکل است که خود را از آنها نجات دهد .  امروز اطاعت کورکورانه ما از اعراب است  این است که  زبان عربی را  زبان علمی و زبان فارسی را زبان عوامالناس  و بومی می دانستند و تا روزی که فکر ما تحت قید عرب است  ما برده هستیم  و رستگار نخواهیم شد مگر اینکه فکر خود را از قید عرب نجات دهیم .  حسن صباح در تمام عمر  و در الموت  تا روزی که بنیه اش اجازه می داد  کتاب می نوشت  ولی کتابهای او بر اثر  جنگها از بین رفت  و هلاکو که بساط اسماعیلیه را در الموت  ازبین برد  تمام کتابهای حسن صباح را نابود کرد .  و آنقدر سخت گیر بود  که اگر یک نسخه  از کتابهای حسن صباح  به خط او و خط دیگری  کشف می کرد  دارنده آن کتاب را به قتل می رساند   . به همین جهت  کتابهائی  که حسن صباح  نوشته  غیر از ابواب اربعه  در دست نیست .  کتاب ابواب اربعه  مجموع قوانین  فرقه باطنیه است  که حسن صباح  آنرا نوشته است  .

در کیش باطنی خرافات راه نداشت  و خرافات بعد از مرگ حسن صباح  و در دوره جانشین های او  به کیش باطنی راه یافت .

 حسن صباح اراده داشت ولی لجوج نبود  و دلیل مخاطب را می شنید  و اگر می فهمید که درست می گوید  دلیلش را می پذیرفت . حسن صباح نسبت به دعا ة باطنی  فقط یک رئیس نبود  بلکه پدر همه انها به شمار می آمد  و دعا ة باطنی  یا مستقیم زیر دست حسن صباح  تربیت شدند و به مرتبه داعی رسیدند  و یا اینکه مثل ابو حمزه کفشگر برای حسن صباح  قائل به احترام فراوان  بودند و او را پیشوای لایق  و صالح باطنی ها می دانستند .

.............................و در قلعه الموت آپاندیس را عمل جراحی میکردند .

 اقوام ایرانی  در قدیم در طب پیشرفت هائی کرده بودند  که امروز به گوش ما چون افسانه جلوه می کند .  قبل از اینکه اعراب به ایران حمله کنند  گندی شاپور مرکز  بزرگترین مدرسه  طبی جهان و همچنین  بزرگترین بیمارستان  در خوزستان بود  . بعد از حمله اعراب  عدهای از پزشکان  مدرسه و بیمارستان گندی اپور  جلای وطن کردند  و انهائی که ماندند  به دست اعراب کشته شدند  اما مدرسه و بیمارستان گندی شاپور از بین نرفت  و مدرسین و پزشکان دیگر  در ان شروع به کار کردند  که معروفترین آنها  مدرسین و پزشکان بختیشوع می باشند . .

 اعراب بعد از اینکه  بر ایران مسلط شدند  هرجه را که معرف قومیت  ایرانی بود  از بین بردند  آنها نه فقط تمامی کتابهای این قوم را آتش زدند  و معدوم کردند  تا اینکه سوابق قوم ایرانی از بین برود  بلکه در هر قسمت از کشور که توانستند  کتیبه هائی را که ایرانیان  بر کوهها کنده و حک کرده بودند  را محو و نابود ساختند .  تا اینکه آیندگان نتوانند  گذشتگان خود را بشناسند . و سیادت قوم عرب را بر خود  امری مسلم بدانند  و تصور نمایند که پیوسته اعراب  بر آنها مسلط بوده اند  و لاجرم تا جهان باقی است  مسلط خواهند بود  و آنهائی که این موضوع را می دانند  می خواهند که گذشته  این قوم را احیا کنند  و یکی از کسانی  که بهتر از همه از عهده این کار بر آمد  فردوسی است که تاریخ قدیم ایران را  به نظم در آورد  ولی آنچه فردوسی گفته  قسمتی است از سوابق درخشان  این قوم  و سوابق ایرانیان  عمیق تر و برجسته تر  از این می باشد .  ماخذ شاهنامه فردوسی  خدای نامه بوده است  و آن مجموعه ای است از  قصه های ایران قدیم  که از افواه جمع آوری شده  است  و نویسنده آن معلوم نیست  و احتمالا اهل سیستان بوده است   .در ایران  اقوامی زندگی می کرده اند  که رومیان و یونانیان  از بیم آنها بر خود می لرزیده اند .  سلاطین ایرانیان  زمانی بر کشوری حکومت می کردند که  یک طرف آن  رودخانه سند  و مرز چین بوده و طرف دیگرش  دریای مغرب  ( مدیترانه )

 اعراب به هر کجا که پا گذاشتند کتابها و رسوم اجتماعی آن قوم را  از بین بردند .

کتابخانه مدائن  نابود گردید ، کتابخانه بزرگ ری  از بین  رفت  ، کتابخانه بزرگ   ساوه و نیشابور و مدارس را  ویران کردند  و کتابهای آنان را سوزاندند  و استادان مدرسه ها را به قتل رساندند  و عنوانشان این بود که  آنجا مراکز تعلیمات  شیطانی است  و باید نابود گردد .  درهای علم را بر روی ایرانیان بستند  برای اینکه بتوانند پیوسته آنها را  تحت سلطه خود داشته باشند . آنچه اعراب با ما کردد بر خلاف معانی  ظاهری و باطنی قرآن است  و اگر مداخله علی ( ع ) نبود تمام بیمارستانهای  ایران را از بین می بردند . علی (ع) میگفت باید اطبای شما  از اطبای ایرانی  علم بیاموزند .

 البته عدهای از  ایرانی ها هم   میکوشیدند  که سلطه مادی و معنوی  قوم عرب را  توسعه دهند و تقویت کنند

قوم عرب طوری نام و نشان زرتشت  را در کشور های ایران  از بین برد  که امروز جز کسانی  که پیرو کیش او هستند  کسی از نام آن پیغمبر بزرگ  اطلاع ندارد . زرتشت علاوه بر پیغمبری  یکی از دانشمندان  و خرد مندان  بزرگ جهانی  به شمار می آمد  و علم و خرد را به ایرانیان  اموخت  و آنگاه اقوام ایرانی  مربی تمام ملل  جهان شدند  و تمام ملل شاگرد  دبستان  اقوام ایرانی بوده اند  و حتی رسم الخط عرب  از ایرانیان  آموخته شده  و اعراب رسم الخط  کتاب دینی ایرانیان را تقلید کرده اند .

 در ایران قدیم  هفت نوع خط ف  هر نوع برای کاری بخصوص  رواج داشت  و این را امروز ایرانیان نمی دانند  برای اینکه  قوم عرب  برای اقوام ایرانی  نوشته ای باقی نگذاشت  که بتوانند  اطلاع حاصل کنند  که در گذشته که بوده اند .

 هرچه کتاب و نوشته از ایران قدیم  در این کشور بود  به دست قوم عرب و پیروان آنها که  بعضی از آنان  سخت گیر تر از اعراب بودند  از بین رفت  و در هر کجا که کتیبه ای  بذ سنگ وجود داشت  و اعراب میتوانستند  آن را محو کنند  از بین بردند.

اما  یونانیان و رومیان قسمتی از تاریخ  ایران را نوشتند  آنها نوشته اند  که ایرانیان  هفت خط برای هفت کار داشتند  و خطی که با آن کتاب مذهبی می نوشتند  غیر از خط  حساب و کتاب  خرج دیوان بود . یکی از این هفت خط که کامل تر و عجیب تر بود  کسی که این خط را میخواند  می توانست  آوازهائی که هزار سال قبل از او  پدرانش هنگام  خواندن سرودهای مذهبی  ترنم می کردند  مثل خود آنها بخوانند  و محال بود که در عالم  خلقت  صدائی و آهنگی باشد  که نتوان با آن خط نوشت .

 ایرانیان  از روی آن خط  آهنگ سرود درفش  کاویان  را که در موقع جنگ  و پیروزی به ترنم در می آمد  می خواندند  و همچنین از روی آن خط  آهنگ سوگ سیاوش را  که مرثیه بود  و در موقع عزاداری  خوانده می شد  بر زبان می آوردند  و در آن زمان بسیاری از ملل جهان وحشی بودند  و ایرانیان  شهر سازی و زراعت و پارچه بافی را به دیگران آموختند .

 اعراب سعی کردند  زبان ایرانیان  را به  نسیان بسپارند  و زبان عرب را  جانشین آن کنند.

 

اما : سه چیز  مانع از این شد  شد که زبان  ایرانیان  از بین برود  و اگرچه  با زبان عربی مخلوط شد  اما صرف  و نحو زبان فارسی  از بین نرفت  و تمام کلمات  که برای مکالمه  و معامله ضرورت دارد  همچنان باقی ماند .

1-      ظلم و قساوت حکام عرب  که مردم را از آنها متنفر می کرد .

2-       وجود مناطق کوهستانی متعدد و مناطق وسیع  جنگلی که   عرب نتوانست  بر آنها تسلط یابد  و یا استیلای کامل  پیدا نکرد  و سکنه آن مناطق  ز بان و کیش خود را  حفظ کردند

3-       توجه خاص حضرت علی (ع)  و فرزندان آنها  نسبت به ایرانیان  و ارادت ایرانیان به آنها  

  قوم عرب برای اینکه  اقوام ایرانی را  از لحاظ قومیت  از بین ببرد  و آنها را برده عرب کند  کمر به محو هر نوع هنر  و صنعت  در کشور های ایران  بست ، نغمه ها و ترانه ها  را از بین برد .

 .................................... با جرات می توان گفت  اگر کیش باطنی تا امروز  به اسم کیش اسماعیلی  باقی مانده بر اثر لیاقت و صمیمیت  و از خود گذشتگی  ابو حمزه کفشگر  بوده است  زیرا در کارهای بزرگ چه سیاست چه جنگ  شخصیت و لیاقت کسی که  عهده دار فرماندهی می باشد  عامل اصلی است . یک سردار نالایق صدها هزار سرباز  رشید را دچار شکست  خوردن می کند   اما یک سردار لایق  و آگاه عده ای قلیل از سربازان  را نائل به تحصیل پیروزی می کند .  ابو حمزه کفشگر یک  مرد سیاسی صدیق  و مطلع و یک سردار جنگی  دلیر و صمیمی بود  که کیش باطنی را در ایران  توسعه داد  بدون اینکه چشمداشت  مادی داشته باشد  و مثل تمام  دعا ة دوره حسن صباح  منظورش این بود که  اقوام ایرانی را رستگار کند .  اگر ابوحمزه کفشگر  در زمان حسن صباح  کیش باطنی را توسعه نمیداد  بعد از مرگ خداوند الموت  که باطنیها ضعیف شدند  و بعد هم سلاطین و حکام  ایران با آنها خصومت کردند  تا در زمان هلاکوخان مغول   که تمام قلاع باطنی به دست وی ویران گردید ،کیش باطنی از بین میرفت .

ابوحمزه طوری آن کیش را در ایران و سوریه دارای ریشه کرد  که حوادث و بلایای  گوناگون  نتوانست  کیش مزبور را از بین ببرد . و امروز هم ملیونها اسماعیلی وجود دارد .

 

......................................... محمود سجستانی  معاون ابو حمزه کفشگر  در مورد فردی که  لیاقت جانشینی  حسن صباح را داشته باشد  می گوید  :  امام ما باید چون شمشیر برنده  چون آتش سوزنده  و چون سنگ بدون عاطفه  و مانند کوه با استقامت  و دارای صبری چون شکیبائی ایوب  باشد تا بتواند  بر مشکلات غلبه نماید  و سوانح را از پیش بردارد . او باید همه چیز را بداند  و از همه جا اطلاع داشته باشد  و نه فقط از وضع کشورهای ایران  بلکه از وضع سایر کشورها چه در شرق و چه در غرب  اطلاع حاصل کند.

..................حسن صباح  پسر خود را به دلیل اینکه لیاقت امام شدن  بعد از وی را نداشت  به دست فدائیان باطنی به قتل رسانید . و گفت من پسر جوان خود را معدوم کردم  زیرا او را لایق امامت  نمیدانستم  و در عین حال پیشبینی می کردم  که وی بعد از من  دعوی امامت میکند  و چون پسر من است  باطنیها امامتش را خواهند پذیرفت و حال انکه برای  امامت صالح نمی باشد ./  

 

.................................... قلعه باطنیها در رودبار  به نام لم سر خوانده می شد .

 قلعه لم سر  از محکم ترین قلاع باطنی ها بود  و در شمال ایران بیش از تمام  قلاع باطنی  مقابل هلاکو خان مغول  مقاومت کرد و هلاکوخان  در نیمه دوم قرن هفتم  هجری تمام  قلعه های  اسماعیلی را در شمال ایران ویران نمود  ولی نتوانست قلعه لمسر را تصرف  و ویران کند  مگر بعد از محاصره طولانی  و تمام مدافعین آن قلعه  در آن جنگ که به روایتی  دو یا سه سال طول کشید  کشته شدند .  

.................. علت شکست باطنیان  این بود که  مدتی بعداز حسن صباح بین آنها  تفرقه به وجود آمد  و بعضی از سران آنها دعوی الوهیت کردند .

 

..................................................... حسن صباح میگفت :‌ ناصر خسرو علوی قبادیانی و موید الدین شیرازی  بر من حق تعلیم و ارشاد دارند  و آنها به من فهماندند که در بین اقوام ایرانی  زبان فارسی جانشین زبان عربی شود .  ناصر خسرو به من گفت  که ایرانیان در قدیم  اقوامی برجسته بودند  و قوم عرب آنها را دچار انحطاط  کرده است .

 آندو مرا به خواندن تاریخ ایران تشویق کردند و آنها لزوم احیای اقوام ایرانی و نجات آنها را از سلطه عرب در ضمیر من  مستفر کردند . من بر اثر القائات آن دو نفر ایمان پیدا کردم  که باید اقوام ایرانی  عظمت گذشته را احراز کنند  و سلطه عرب و خلفای  بغداد و دست نشاندگان آنها از بین برود .  آندو فکر میکردند که  می توانند به وسیله  تبلیغ  سلطه عرب را از بین ببرند اما نتوانستند ولی من میدانستم  که باید با نیروی جنگی  این کار راکرد  تا بتوان  نیروی شمشیر   را پشتیبان نیروی  تبلیغ کرد .  

............ قومی که گذشته خود را نشناسد  مانند شخصی است که از گذشته خویش اطلاعی نداشته باشد . و اگر اقوام ایرانی تاریخ گذشته خود را از دست نمیداد امروز این وضع را نداشتند .  

 

............... ناصر خسرو بعد از اینکه به سن نوجوانی رسید  شروع به می خواری کرد  و ایام را به خوشی میگذرانید  تا اینکه یک شب خواب دید . در حال رویا مردی بر او ظاهر شد و گفت هرچه می نوشیدی و در خواب غفلت فرو می رفتی کافی است  برخیز و راه مغرب را در پیش گیر  چون وسیله رستگاری  تو در آن حاست  و او میخواری را ترک و به سوی مغرب رفت و به مصر رسید ، کیش اسماعیلی را پذیرفت ( آن موقع مصر را بلد الامین  می خواندند . )  

 

.................... دوران قدرت الموت نود و پنج سال طول کشید . زبان فارسی طوسعه یافت  و زبان عربی را عقب زد ودر ایرانیان حس مناعت ملی که قرن ها  خوابیده بود بیدار گردید .

و............................................وحسن صباح را جائی دفن کردند که هیچ کس نمیداند .

روحش شاد    پاینده باد ایران

 

 

 نکاتی دیگر از کتاب  خداوند الموت : در قرن چهارم و پنجم  در ایران و در کشورهای اسلامی دارو فروشان را حشاشین  می خواندند . بهشت حشاشین  که خلفای عباسی به دلائل سیاسی  آنرا به فرقه باطنیه  نسبت داده اند  و شاید وجود خارجی نداشته است  عبارت بوده از یک باغ  بزرگ مثل باغ رضوان  که در آن چندین هزار تن  زنهای پری پیکر  بسر می بردند  و خداوند الموت بعد از اینکه  پیروان خود را وادار میکرد  که حشیش بکشند  یا بنگ بخورند  آنها را وارد آن باغ می نمود  و به آنها می گفت که  اینجا بهشت ما است  و مثل جنت در آن  از لحاظ معاشرت مرد و زن  آزادی کامل حکمفرما است  و هر مرد میتواند با هر زن که مطلوب وی باشد  به سر برد  و اگر دو مرد نسبت به یک زن  تمایل پیدا کردند  نباید با هم مشاجره  و نزاع کنند  . یکی از آندو باید جدا شده و فدری جلوتر برود  تا زنی زیبا تر ببیند .  مردان پس از ماندن  مدتی در این باغ ، نوشیدن و کشیدن  و استفاده از زنان  از آنجا خارج می شوند  تا اینکه به دستور حسن صباح بروند و کسانی که وی تعیین نموده را به قتل برسانند .  البته اگر این چنین بود  فرقه اسماعیلیه نمی توانست  مدت 250 سال  دوام بیاورد  و این گفته دشمنان آنان  می باشد  زیرا مردانی که از چنین جاهائی  استفاده می کنند  قادر به جنگ و فداکاری نیستند  و این فرقه دانشمندان بزرگ داشته است  که هیچ یک راجع به این بهشت  چیزی نگفته  یا ننوشته اند  در صورتی که اگر این بهشت  مشروع بوده است باید در باره آن  بحث کرده و مطالبی بگویند .

- واقعه نگار عقل خود را در نقل وقایع دخالت نمیدهد  و آنچه شنیده  یا خوانده  بدون کوچکترین  استنباط عقلانی  نقل می نماید  و مورخ در نوشتن کتاب  از استنباط های  عقلانی خود نیز استفاده می کند .

-سالیسیلات از ریشه لاتینی سالیس یعنی بید  داروی بعضی از امراضی است که مردم به اسم روماتیسم  یا آرتریت میخوانند  و این داروی مفید را ایرانیان کشف کردند  . همچنان که الکل و مروفین  را ایرانیان از  مواد گیاهی استخراج کردند . جوهر بید  که پدران ما از بید به دست می اوردند  داروی ضد عفونی و مسکن  هم بود و هم هست  و آسپیرین از جوهر بید  می سازند که نام شیمیائی ان اسید سالیسیلیک است .

- جوان هر قدر وفادار و فداکار باشد  ممکن است نتواند  یک راز بزرگ را حفظ کند .  وقتی انسان در آغاز جوانی  از یک راز بزرگ برخوردار شد  نمیتواند ظبط نفس کند  و آرام بگیرد . برای اینکه خود را از همه برتر می بیند  و فکر میکند چیزی می داندکه   دیگران نمی دانند  و میخواهد سایرین را از علم و اطلاع خود مستحضر کند  تا برتری اش را بپذیرند .

ادامه دارد

 

از کتاب عایشه بعد از پیغمبر

 از کتاب عایشه بعد از پیغمبر نوشته کورت فریشلر ترجمه ذبیح اله منصوری

عزت و ذ لت :

 وقتی شهر بانو  دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی  اسیر شد و او را به مدینه بردند  طوری از بدبختی  خود متاثر گردید  که جدش خسرو پرویز را نفرین کرد و این عبارت را  با حضور علی (ع) و عمر برزبان آورد:روان نیاکم پرویز را آرامش مباد  که نامه پیغمبر تازی را درید و نژاد ساسان را بدین روز نشانید.

قبل از اینکه حضرت محمد پیامبر گردد تجارت میکرد و از ایران ابریشم وارد میکرد.

 

هیچیک از پادشاهان گذشته ایران تجمل خسرو پرویز را نداشته است .

درایت

 پیامبر اسلام به چهار پادشاه نامه نوشت :

1-پادشاه چین که حامل نامه پیامبر را با محبت پذیرفت و موافقت کرد که مسلمین در کشور چین  مسجد بسازند و تکالیف خود را به انجام برسانند .

2- خسرو پرویز پادشاه ایران که نامه پیامبر را درید.

3- هرقل پادشاه روم  که فرستادگان را به  دیوانه خانه فرستاد.

4- پادشاه مصر که از فرستادگان استقبال کرد و برای پیامبر هدایائی از جمله  دختری جوان به نام ماریه  فرستاد.

خدا در آسمان

 عمر ابن خطاب پس از رحلت  پیامبر (ص) در مسجد  گفت : ای امت میگویند  که پیغمبر ما مرده ولی من می گویم  که او نمرده بلکه به آسمان نزد خدا رفته  و روزی مراجعت خواهد نمود و گفت : کیست که عقیده دارد پیامبر مرده  تا من با این شمشیر گردنش را بزنم  وابوبکر چنین گفت : ای مومنین همه بدانید  که پیغمبر ما زندگی را بدرود گفته و ما دیگر او را نخواهیم دید .

امرار معاش

راهزنانی که مسلمان شده بودند به ابوبکر اعتراض می کردند  که چرا ما را بیکار گذاشته ای  و چرا ما را به جنگ نمی فرستی تا کافران  را ازبین ببریم  و غنائم جنگی بدست بیاوریم .

ابوبکر تصمیم گرفت  شورائی تشکیل دهد تا  برای جنگ برنامه ریزی کنند. شورائی با حضور عمر ابن خطاب  خالد ابن ولید  ابو عبیده و عمر و عاص  تشکیل و برنامه ای  برای جنگ تدارک دیده شد .که مدت آن ده سال بود و پس از آن مسلمین می توانستند با توجه به نتائج گرفته شده  مدت آنرا تمدید کنند .و تصویب کردند که چهار پنجم  غنائم از کفار حربی متعلق به جنگجویان و یک پنجم به اضافه اراضی  به خلیفه تعلق گیرد  تا به بیت المال منتقل شود .این بود که مسلمانان فقط برای پیشرفت اسلام نمی جنگیدند  بلکه جنگ در زندگی عده ای از آنها تنها وسیله معاش بود .

 

  تیول :

در زمان ابوبکر قسمتی از اموال غیر منقول بیت المال که در زمان پیامبر از یکی از کفار گرفته شده بود و سالیانه دوازده هزار درهم درامد داشت به شکل تیول به عایشه واگذار گردید و برای حضرت  زهرا (ع) پس از اعتراض علی (ع)  سالیانه 48 بار گندم تعیین شد ولی به علت فوت ان حضرت هرگز داده نشد .

 آزادی :

عمر ابن خطاب هنگام ورود به میدان قسطنطین  فلسطین پس از پیروزی لشکر اسلام خطاب به مردم گفت : ای مردم تمام کسانی که در این کشور متدین به دین یهودی  و مسیحی هستند  می توانند آزادانه به وظائف دینی خود عمل کنند  و هیچ یک از کنیسه ها و کلیساها  به دست ما ویران نخواهد شد و مسلمین مانع از به انجام رسانیدن تکالیف مذهبی شما نخواهند گردید .

 

خلاصه نامه عمر ابن عاص  سردار قشون مسلمین در مصر به عمر ابن خطاب :‌ ص 297

ازطرف عمر ابن عاص سردار قشو.ن  مسلمین در مصر خطاب به عمر ابن خطاب  خلیفه مسلمین :

.......... این نامه را از اسکندریه  که دو روز است انرا مسخر کرده ایم  می نویسم . این شهر بقدری بزرگ است  که چهار هزار حمام  و دوازده هزار باغ  دارد . این شهر دانشگاهی بزرگ دارد  و کتابخانه آن که به روایتی  سیصد و پنجاه هزار  کتاب دارد در حال سوختن است  و سربازان ما چون می دانستند  که این کتابها به دست کفار نوشته شده است  تصمیم گرفتند که آن ها را بسوزانند  و من با اینکه متاسفم  که چرا این واقعه پیش آمد و کتابهای کتابخانه اسکندریه سوخت  خیلی اندوهگین نمی باشم  زیرا هرچه بخواهیم در قرآن هست  و ما مسلمین  چون از قران استفاده می کنیم  نباید برای سوختن این کتابها متاسف باشیم .و اینک من مشغول جمع آوری شتران هستم  تا اینکه ده کاروان  شتر  هریک دارای پانصد حیوان بارکش  به طرف مدینه بفرستم  و بار تمام شتر ها زر و سیم و عاج و پارچه های زربفت و عطر و چیزهای گرانبهای دیگر  است  . غنائمی که ما گرفته ایم  به قدری است که هر مرد و زن  عرب می تواند  جامه ای ابریشمین در بر کند  و یکصد سکه طلا دریافت نماید . در این شهر چهل هزار یهوذی  زندگی می کنند  و آنها دو ارابه  پر از مسکوک زر وسیم برای قشون اسلام  هدیه فرستادند . اکثر سکنه  اسکندریه  مسیحی و از تیره  قبطی می باشند  و ما طبق دستور تو  آنها را در دین آزاد گذاشتیم  . عدهای از اهالی مسلمان شدند  و چهار فوج از سپاهیان مصری  هنگام جنگ به ما ملحق شدند .

تصمیم دارم پایتخت مصر را به منطقه ای در جنوب  در ساحل رود نیل  منتقل کنم  تا اسکندریه که سالها  پایتخت مشرکین بوده از رونق بیفتد . این شهر  دارای یک باغ بزرگ می باشد  که انواع جانوران مخوف  را در آن جای داده اند و انسان از مساهده آنها وحشت می کند . از جمله تمساح اسب آبی  .

و من از تو اجازه می خواهم که به کشورهائی که در مغرب مصر است حمله کرده  و آنها را جزو قلمرو مصر نمایم  از جمله  طرابلس  و .............

این نامه روز هفدهم  ذیحجه  سال نوزدهم بعد از هجرت در اسکندریه  نوشته شد....؟؟؟ !!! ...

 

نامه سعد وقاص  در باره فتح ایران  و عظمت کاخ  ساسانیان :

 

 بسم اله الرحمن الرحیم

از طرف سعد وقاص   فرمانده قشون اسلام  در ایران خطاب به خلیفه مسلمین  عمر ابن خطاب  در مدینه .

و اما بعد 

 

.

و اما بعد ... حمد و ثنای خداوند را به جا می اورم  که

 به من عمر و نصرت داد  تا اینکه بتوانم این روز را ببینم  و مشاهده کنم که پرچم اسلام در قلب  پایتخت سلاطین ساسانی در اهتزاز است .  من حمد و ثنای خداوند را به جا می آورم  که به ما سربازان اسلام نصرت داد  تا اینکه بتوتنیم حکومت ایران را که گفته می شد  نیرومند ترین حکومت جهان است از پا در آوریم  من اکنون این نامه را در خیمه ای مینویسم  که آن خیمه در وسط کاخ سلطنتی  مدائن افراشته شده است .اتاف های این قصر  مفروش از طلا ست  و به جای خشت در کف اتا قها  طلا نصب نموده اند. ولی من تصمیم دارم که هر چه در کف اتاق ها یا بر دیوار ها  هست جمع آوری نمایم  و با چیز های دیگر برای تو بفرستم . در بعضی از اتاق های این کاخ مجسمه هائی از  مرمر و نقره و طلا دیده می شود  و من مجسمه های زرین و سیمین را  با غنائم دیگر برای تو خواهم فرستاد .  تا اینکه تحویل بیت المال بدهی . هر یک از اتاق های این کاخ  که مستور از طلا می باشد  بدون فرش است  لیکن اتاق هائی که کف آنرا از طلا نپوشانده اند  فرش دارد و فرشها را قالی بافان ایرانی  برای اتاقهای این کاخ بافته اند .  بطوری که نه بزرگ است و نه کوچک  و هر قطعه فرش یک اتاق را مفروش می نماید. 

 در این قصر تالاری است که مخصوص  بار عام پادشاه ساسانی بوده  و در آن یک قطعه فرش گسترده شده  که گرانبها ترین فرش جهان است  و قالی بافان ایران بیست و پنج سال مشغول بافتن آن بوده ند . نقشه آن فرش طوری است که  منظره صحرا را در فصل بهار نشان می دهد  و تمام درختها و علف ها و گل ها  و پرندگان و جانوران در آن نقشه دارای رنگ طبیعی است  و انسان وقتی آن فرش را از نظر می گذراند  مثل این است که یک منظره بهاری  را می بیند . در یک طرف این کاخ که اکنون من در آن سکونت دارم  عمارتی است که دارای یکصد ذرع  ارتفاع می باشد  و دارای ده طبقه است ..

 سلاطین ساسانی هنگامی که در مدائن به سر می بردند  شبهای تابستان بالای ان عمارت  می رفتند و وقتی قدم  به طبقه دهم می نهادند  هوا را خنک می یافتند و تمام وسائل راحتی آنها  در طبقه دهم فراهم شده بود . قصر سلطنتی در محلی ساخته شده که  نسبت به رود دجله ارتفاع دارد   و اب دجله نزدیک  این قصر سوار بر  آن نمیشود  ولی معمارانی که این کاخ را ساخته اند  از نقطه ای دور از جائی که  دجله ارتفاع دارد  اب را به قصر آورده اند . بطوری که آب دجله پیوسته  در جوهای این قصر جاری است  و فواره ها جستن می نماید .و برای اینکه اب هرگز گل الود  وارد حوض نشود  در قسمتی از کاخ سلطنتی  یک منبع به وجود اورده اند  و اب دجله بعد از ورود به ان منبع  ته نشین می شود و آب زلال  وارد جویها و استخرها می گردد.

 کاخ سلطنتی مدائن خود شهری است  بزرگ و قبل از اینکه  ما مدائن را مسخر نمائیم  سی هزار زن در قسمتی از این کاخ  که حرمخانه پادشاه ساسانی بود  زندگی می کردند  . از این سی هزار زن  ده هزار  تن زن پادشاه ساسانی بوده اند

 و بقیه جزو خدمه به شمار  می آمدند  و اینک آن ده هزار زن  اسیر من هستند .

 علاوه بر زنهای پادشاه ساسانی  دختر بزرگ او موسوم به شهربانو  یعنی برجسته ترین زن کشور  اسیر من شده و من اورا  به مدینه نزد تو خواهم فرستاد .  تا هر تصمیم که میل داری  در باره آنها بگیری .  در بین زنهای یزد جرد  پادشاه ساسانی  زنهائی یافت می شوند که هرگز با شوهر خود خلوت نکرده اند .  زیرا شمار زنهای یزد جرد  بقدری زیاد بوده که 

 او فرصت نمی کرد  حتی با زنهای جدید خود  خلوت نماید . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 طلائی که تا امروز نصیب ما شده به قدری است  که مسلمین می توانند با آن عمارتی بسازند  که به جای خشت در آن  شمش های طلا کار گذاشته شود  و آنقدر جواهر نصیب ما گردیده  که می توانیم جوال ها را  پر از جواهر کنیم  و با

ترازوی رومی  (قپان) آنها را وزن کنیم .

 

شرح جنگ قادسیه از زبان عمر ابن عاص :

......... من هنوز فرصت نکرده ام  که شرح جنگ قادسیه را برای تو بنویسم  و تو را از چگونگی آن جنگ مطلع کنم .

 در جنگ قادسیه قشون یزدجرد  یکصد و بیست هزار سرباز بود  و ایرانیان فیل داشتند و ما فیل نداشتیم .علاوه بر

فیل ایرانیان دارای تیر اندازانی بودند  که جزو سکنه مشرق ایران  محسوب میشدند  آنها گونه های برجسته داشتند و

دارای چشم های ریز بودند ولی در تیر اندازی بیمانند به شمار می آمدند  . گفته شد که آنها از کودکی مشق

 تیراندازی میکنند و هر روز از  بام تا شام کار آنها  تیر اندازی و نشانه زدن است  چون درتمام دوران کودکی

و نوجوانی  مشغول تیر اندازی هستند  ظوری در تیر اندازی مهارت پیدا می کنند  که اگر پنجاه تیر پیاپی رها کنند 

محال است که یکی از آنها به هدف اصابت نکند .

 ما  در جنگ قادسیه شصت هزار سرباز داشتیم  و شماره سربازان ما نصف سربازان یزدجرد بود  در آغاز جنگ

 ما از تیر اندازی  کمانداران ایرانی که همه  زرد پوست و کوتاه قد بودند به ستوه آمدیم  و من به عده ای از سواران

گفتم  که

به تیر اندازان مزبور حمله کنند  و آنها را از پا در آورند . تا اینکه از خطر تیرهایشان  محفوظ باشیم . سواران ما حمله کردند 

 و تیر اندازان زرد پوست را از پا در آوردند . در حالی که سواران مشغول  حمله به تیر اندازان بودند  پیل های یزد جرد

به حرکت در آمدند

 بالای هر پیل یک برج قرار داشت  و عده ای از تیر اندازان از درون  برجها به سوی ما تیر می انداختند .  و یا با فلاخن

 سنگ پرتاب می کردند . من به سربازان خود گفتم که از دو راه خطر پیل ها را از بین ببرند یکی  اینکه با گرز و پتک  به

فیل ها حمله ور شوند و ضربات  شدید گرز یا پتک  را روی خرطوم آنها وارد بیاورند  خرطوم فیل عضو حساس آن جانور

 است  و اگر یک ضربت شدید  بر خرطوم فیل وارد آید  فیل را به طور موقت ناتوان می کند .  راه دوم ان بود که عده ای

 از سربازان ما فیل ها را با شمشیر پی کنند  . اکثر سربازان ما به شهادت رسیدند  و لی خطر فیل ها را دور کردند .

سپس بین ما و ایرانی ها جنگی سخت در گرفت  این جنگ از ثلث دوم روز شروع شد  و تا غروب به طول انجامید 

 و هنگام غروب خاتمه یافت  شصت هزار تن از ایرانیان  کشته شده بودند  و از مسلمین  هشت هزار تن به

شهادت  رسیدند .

 به روایتی سی هزار عرب کشته شده  و شصت هزار نفر ایرانی  مورد تردید است

 پیروزی ما در  قادسیه  راه مدائن را بر روی ما گشود  و ما به سوی پایتخت پادشاه  ساسانی به حرکت در آمده  و آنرا محاصره کردیم .  از اولین روز محاصره  مدائن من می دانستم که  باید اب را روی سکنه شهر بست  تا از بی ابی مجبور به تسلیم شوند  آب رود دجله از وسط شهر  مدائن می گذرد  و یک قسمت از شهر  در ساحل یمین  و قسمتی دیگر در ساحل یسار قرار دارد .از طرف دیگر چون  رود  دجله یک شط  بزرگ است   ما نمی توانستیم در مدتی قلیل  اب رودخانه را از شهر برگردانیم  و به سوی دیگر جاری نمائیم .  برگردانیدن آب رود دجله  مستلزم  مدتی صرف وقت بود  و ناگزیر ما شهر  مدائن را  بدون اینکه آب دجله برگردانیده شود  محاصره کردیم  از روز اول محاصره متوجه شدم  که باید اول مدائن غربی را  تسخیر نمائیم  و بعد مدائن شرقی  من در قشون خود انظباتی به وجود آوردم  که سربازان ما دچار وسوسه شیطان نشوند و خمر ننوشند . در مدائن و اطراف ان شراب خرما به وفور یافت می شود  و عادت ایرانیان تا امروز این بود  که در موقع صرف طعام  جامی از شراب می نوشیدند  و در تمام خانه ها خمر تهیه می کردند  و خانه ای نبود که در آن شراب خرما  وجود نداشته باشد . در اینجا انگور فراوان نیست  و به همین جهت مردم شراب خرما تهیه می  کنند .

 ای خلیفه  میدانم که تو مردی هستی  که عقیده ثابت و جازم  نسبت به احکام دین داری  و اگر بفهمی یک مسلمان  احکام دین را محمل گذاشته  او را مجازات میکنی  و به خاطر دارم که سال گذشته خالد ابن ولید  را از فرماندهی  قشون اسلام عزل کردی  زیرا در حمام مایعی را بر تن خود مالید  که در آن قدری شراب وجود داشت .

دو روز بعد از محاصره  دو نفر از سربازان ما در حال مستی مشاهده شدند  و من در حضور عده ای از سربازامن  و افسران به دلیل  نوشیدن شراب  در زمان جنگ  و هنگام جهاد فی سبیل اله  و کوچک شمردن ان  هر دو آنها را گردن زدم  و از آن موقع تا امروز  هیچ یک از سربازان ما شراب ننوشیده اند .

من مانع دریافت کمک ایرانیان  از طریق رود دجله شدم .  یزد جرد و زنهایش در کاخ بودند  از روز اول که مغرب مدائن  تحت محاصره ما در آمد  من متوجه شدم که سکنه شهر  انطور که باید برای دفاع از شهر جدیت نمی کنند . و فقط سربازانی که از طرف یزدجرد گمارده می شوند  با ما می جنگند .  در روزهای بعد من به علت سهل انگاری  سکنه مغرب مدائن  پی بردم و دانستم آنها از این جهت سستی مینمایند  که از حکومت یزدجرد راضی نیستند .  در روزهای بعد عده ای از روسای قبائل  که در بین النهرین  یعنی سرزمینی که  بین دو شط دجله و فرات  قرار گرفته زندگی می کنند  نزد من آمدند و مسلمان شدند . و گفتند ما نه فقط اسلام می آوریم  بلکه حاضریم به کمک قشون تو  علیه یزد جرد بجنگیم  زیرا از ظلم این مرد و عمال او به تنگ آمده ایم . آنها می گفتند  ما اسم اسلام را شنیده بودیم  ولی به خوبی از آن اطلاع نداشتیم  و نمی دانستیم که اساس دین اسلام  بر مساوات و عدالت  برقرار گردیده و  هیچ مسلمانی نمیتوانذد به دیگری ظلم کند . . اینک می فهمیم که دین اسلام  بهترین دین جهان است  زیرا در این دین  عدالت و مساوات  حکمفرما می باشد .وما مشاهده میکنیم  با اینکه تو فرمانده کل قشون اسلام  هستی   لباسی مانند لباس سربازان  خود می پوشی  و لباس  تو  فرقی با لباس  سربازانت  ندارد و مانند انها بر خاک میخوابی .اما یزد جرد  برای سورسات قشون خود  دواب ما را به زور می گیرد  و غله و علوفه ما را  تصاحب می کند  و در صورت اعتراض ما را به قتل می رسانند . علاوه بر اینکه ما پیوسته گرفتار  ظلم یزد جرد هستیم  موبدان هم که دارای  قدرت و نفوذ می باشند  به ما ظلم می کنند  و طمع آنها حد و حصر ندارد  و در هر نقطه از ایران نیمی از اراضی و املاک  تیول موبدان است  و زارعین محکوم هستند  در تمام عمر برای قوت لایموت  در املاک  موبدان  کار کنند و بر ثروت آنها بیفزایند .

 شماره سربازان ما بعد از  محاصره مدائن  از 52000 نفر به 110000 تن رسید .

روز بیستم ذیحجه  دستور حمله دادم  و حمله عمومی شروع شد  مسلمانان جدید نیز مثل ما  ابراز رشادت و شهامت می کردند  و می خواستند که نشان بدهند که مسلمان واقعی هستند .  باید بگویم روسای قبائل  و مردان آن قبیله ها که مسلمان شدند  ایرانی و فارسی نیستند  بلکه همه  جزو سکنه بومی بین النهرین  به شمار می آیند .  و اگر فارسی بودند شاید  با آن سرعت اسلام را نمی پذیرفتند .  در قسمتهائی  که سکنه بومی بسر می بردند  مقاومت ضعیف بود  اما در قسمت هائی که  سکنه فارسی و ایرانیان  اصلی بسر می بردند  مقاومت مردم  شدید می شد  و زنها  به کمک مردها می آمدند  و عده ای از آنها به قتل می رسیدند  و در بعضی مناطق ما  تا آخرین نفر  از فارسیان را به قتل  می رسانیدیم  تا بتوانیم  منطقه سکونت آنها را مسخر کنیم .

//  جنگ شدید ما  در منطقه غربی مدائن  تا روز بیستم محرم  ادامه داشت و در آن روز توانستیم  آخرین منطقه مقاومت  فارسیان را در مغرب  مدائن تصرف کنیم  .

 طول مدت جنگ در مغرب مدائن  ناشی از این شد که ما نمی توانستیم  از ورود نیروی امدادی فارسیان که  از شرق مدائن به مغرب شهر  فرستاده می شد  جلو گیری کنیم . عده ای از اهالی از طریق شط  به قسمت شرقی گریختند  و کشتی ها و زورق های یزدجرد  به آزادی از  شرق به غرب و بر عکس حرکت می کردند .  و نیروی امدادی را به غرب می رساندند .  پس از تسخیر غرب توانستیم  در شط مداخله کنیم  و از روز بیستم ماه محرم شروع به پل  سازی کردیم . ما به وسیله استفاده از ورق هائی که  قسمتی از بالای شط  و قسمتی از  پائین آورده بودیم  پی می ساختیم  ولی سربازان یزدگرد  به ما حمله ور می شدند  و پل ها را ویران می کردند  و یا آتش می زدند .  لذا عزم کردم شبانه قسمتی از سربازان را  به وسیله کشتی و زورق از رود بگذرانم  و آنها را در شرق  رودخانه پیاده کنیم  و ایرانیان را مورد شبیخون  قرار دهیم . در سه موضع، جنگی خونین بین ما و سربازان یزد جرد در گرفت  و سربازان ما می کشتند و کشته می شدند  و پیش می رفتند و من برای نیروها مرتبا کمک می فرستادم . جنگ ادامه داشت  و تا روز بیست و هشتم  محرم  بیست هزار تن دیگر  از قبائل بین النحرین  مسلمان شدند  و باید بگویم  اگر قبائل بین النحرین که از ظلم یزد جرد  و عمال او به تنگ آمده بودند  مسلمان نمی شدند و به ما نمی پیوستند  ما نمی توانستیم با پنجاه و دو هزار نفر سربازی که داشتیم  مدائن را تسخیر کنیم . سکنه بومی مدائن مبادرت به شورش کردند  یزد جرد به سرعت از مدائن بیرون رفت  و کار بر ما آسان شد  و قشون ما بدون برخورد و  مقاومت  وارد شهر شد  و من در اولین جمعه ماه صفر  قدم به کاخ سلطنتی  ساسانیان نهادم  و نماز جمعه را در آن کاخ  که اینک هم مسکن من است  خواندم . تمام اراضی و املاک  یزدجرد  و خانواده اش و موبدان  را نیابتأ  برای بیت المال مسلمین  تصرف کرده ام  و مجاهدین از اموال غیر منقول سهم نمی برند .

وجوه نقد از خزانه  یزد جرد  و خزانه های موبدان  که تا امروز نصیب ما گردیده   معادل یکصد ملیون درهم است  و سهم هر سرباز مسلمان که در جنگ مدائن شرکت کرده است  از غنیمت جنگی بقدری است که  تا آخرین روز عمر معاش او را تامین خواهد کرد . در ارتش ما انظباتی کامل حکمفرما ست  و به تو اطمینان میدهم که حتی یک  مورد پیش نیاید که من مجبور شوم  یک سرباز خطا کار را تنبیه نمایم . در هیچ موقع سربازان ما با این خلوص عقیده  که من اکنون در آنها سراغ دارم  نماز نمی خواندند  . صف نماز  سربازان ما این روزها   یکی از با شکوه ترین مراسم دینی است  و چشم هر مسلمان از دیدار ان روشن می شود .

ای خلیـــــــــــــفه    تو باید هرچه زودتر مردی را  برای حکومت بین النحرین  به اینجا بفرستی  و تصور می کنم که اگر یکی از  پسران العباس  عموی پیغمبر را بفرستی بهتر  خواهد بود  زیرا پسران العباس مردانی عاقل و پرهیز کار هستند  و می توانند با عدالت حکومت کنند .. من خود نمی توانم عهده دار حکومت بین النحرین  شوم زیرا مجبورم که یزد جرد را تعقیب کنم  تا اینکه وی نتواند  در یکی از ولایات ایران توقف  کند  و از انجا یک قشون بسیج نماید. بطوری که من اطلاع دارم  یزد جرد به سوی هگماتانا  رفته است  و من نمی دانم  از آنجا به سوی آتور باتن (آذر بایجان )  خواهد رفت  یا اینکه راه ولایات شرقی  را پیش  خواهد گرفت  و یا شاید به مناطق کوهستانی برود  که عشایر آنجا  کیش و آئین مخصوص به خود دارند  و لی از اتباع یزد جرد می باشند  و ممکن است به کمک او قیام کنند و من می خواهم در همه جا او را تعقیب کنم ..

* علت عزل خالد ابن ولید  در سوریه این بوده است  که به خلیفه اطلاع دادند  که وی در حمام داروئی  را به بدن خود مالیده است  که در آن خمر به کار رفته است .که او جهت درمان جرب که در سوریه  آنرا  آّْبله  رومی  میخواندند  اینکار  را کرده بود.

قسمتی از وصیت نامه  خلیفه دوم  عمر ابن خطاب به مردم :

 بعد از مرگ من در درجه اول  علی  را به خلافت انتخاب کنید  زیرا هم پسر عمو و داماد پیغمبر است  و هم مردی است متدین  و بی  هوی و هوس  و هرگز عملی نکرده  که برخلاف اسلام باد  و اگر نتوانستید علی را به خلافت انتخاب کنید  از این پنج نفر یکی را انتخاب کنید :

  عثمان عبد الرحمن عوف   سعد وقاص   طلحه و زبیر

 بعد از مرگ من  حرفه خود را فقط سربازی قرار دهید  و اگر از سراط مستقیم  و دین پیامبر خارج نشوید  تمام دنیا مال شما خواهد بود  و ملل دنیا برای شما زراعت خواهند کرد  و مصنوعاتی که مورد احتیاج شماست  خواهند ساخت  و برای شما تجارت خواهند کرد  . باید همگی سرباز باشید  تا ملل دنیا پیوسته از شما بیم  داشته باشند و از اوامر شما اطاعت کنند .......

 

 

 

 

 

باز هم از سینوهه ۲۲/۹/۸۴

22/9/84

کارهائی که انسان انجام می دهد  ناشی از علل گوناگون است و  در هر کار دو علت اصلی ممکن است وجود داشته باشد یکی علت خصوصی و دیگری علت عام المنفعه  هر کس که مبادرت به  یک کار عام المنفعه میکند  یک علت خصوصی او را وادار به انجام آن کرده است  ولی مردم علت خصوصی را نمی بینند  و فکر می کنند که ان شخص هیچ منظوری جز نفع عمومی نداشته است .

 

پزشکان بر طبق قانونی که در هیچ جا نوشته نشده است ولی از آن اطاعت می کنند جنایت همکاران خود را ندیده می گیرند .

 

 در قدیم خدایان مصر  دو نوع اسم داشته اند ، یکی اسامی معمولی که عوام الناس

  می شناختند  و بدان نام خدا را می خواندند  و دیگری اسم خاص  یا اسم اعظم  که کاهنین  با آن اسم خدا را طرف خطاب قرار می دادند . بعضی از خدایان قدیم مصر تا بیست اسم اعظم داشته اند .

 

در این جهان خوبی و ترحم  معنی و واقعیت ندارد  و آنچه دارای واقعیت می باشد  حرص و بی رحمی و شهوت رانی  و ظلم است .

 

 در سینه همه انسانها کوره ای ملتهب از خشم و حرص و طغیان شهوت  وجود دارد.

 

 مجموع کارهای انسان چون نخ به  هم می تابد و چون طنابی به گردن او می افتد.

 

 

یک انسان نیکبخت نخواهد شد مگر اینکه بمیرد  زیرا جز به وسیله مرگ  از کینه و خشم  و شهوت نخواهد رست ..

 

 علم بشر را اصلاح نمیکند  بلکه او را حریص تر و بیرحم تر  و شهوت پرست تر می کند.

 

 کسی که بوریا می بافد  بر خود می بالد که انگشت های او لایقتر  و ورزیده تر از دیگران است  و دیگری نزد خود افتخار می کند که  شانه های عریض و عضلات برجسته  دارد  و کسی که کارش دوروئی است  از زرنگی و حیله خود مباهات می کند  و قاضی که دزد را محکوم می کند  مفتخر است که عدالت دارد  و طبیب فخر می نماید که دانشمند است . شخصی که ممسک است  از امساک و لئامت خود افتخار می کند  و آنکه اصراف می کند خوشوقت می باشد که بر تر از دیگران است  چون میتواند اصراف کند .

یک زن با عفت خود را برتر از دیگران می داند  و آن کس که به پستی تن در میدهد  به همین دلیل که می تواند  بار هر خفتی را به دوش بکشد  خود را برتر از سایرین فرض می نماید  و محال است انسانی بتواند  طوری زندگی کند که خود را  بر تر از  دیگران نداند . اما همه می گویند عدالت بهتر از ظلم است .

انسان اینطور ساخته شده است که از زندگی زمان حال ناراضی است  و حسرت زندگی گذشته را می خورد  و یا فکر می کند که زندگی آینده  او بهتر از زمان حال خواهد شد .

 

 

مرد ضعیف مثل یک ملت ضعیف  برای این به وجود آمده که  لگد مال شود  و تا جهان بوده این قائده  حکمفرمائی می کرده است  و پس از این نیز چنین خواهد بود.

 

یک گناهکار قوی از مجازات مصون است اما همینکه ضعیف شد کیفر می بیند.

 

 تا جهان باقی است نوع بشر احمق خواهد بود  و فریب دروغ و وعده های بی بنیان را خواهد خورد  منتها در هر دوره به مقتضای زمان  یک نوع دروغ به او خواهند گفت  و با یک عنوان جدید   وعده های بی اساس  به او خواهند داد و او هم با شعف و امید واری  دروغ و مواعید موهوم  را خواهد پذیرفت  و اگر کسی در صدد برآید  که او را از اشتباه بیرون بیاورد  و بگوید اینکه به تو می گویند دروغ است  و قصد فریب تو  را دارند  و بیا تا من حقیقت را به تو بگویم  به خشم می آید  و آن شخص را به اتهام اینکه  خائن و تبه کار است به قتل می رساند .

 

 ایمان به دروغ و وعده های موهوم و بشارت هائی که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید  طوری با سرشت بشر آمیخته شده  که انسان افسانه را بر وقایع حقیقی   ترجیح می دهد .