جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

شیخ کوهستان

 شیخ الجبل

 از کتاب   خداوند الموت 

تالیف پل امیر   ترجمه ذبیح اله منصوری  چاپ پانزدهم 

 

 

 کیش اسماعیلیه  در سال 148 ه ق  به وجود آمد  و نام آنها در عراق  و شام  قرمطی بود  .

بعد در کردستان  ، کرمانشاهان  ،  قزوین، مازندران  ،خراسان، قهستان ،کرمان  ،فارس و اصفهان  پیروان این کیش زیاد شدند  و چون مورد آزار قرار می گرفتند  عده ای از آنها به آفریقا مهاجرت کردند  و در آنجا برای اولین مرتبه  سازمان جنگی بهوجود آوردند  و کشور مصر را مسخر کرده  و سلسله سلاطین ایرانی  موسوم به خلفای فاطمی  را بوجود آوردند  که خود را از فرزندان  فاطمه زهرا  می دانستند  و شهر قاهره را ساختد  و مدرسه الازهر بوجود آوردند.

فرقه اسماعیلیه اسماعیل را امام هفتم می دانند  و می گویند بعد از او  امامی نخواهد آمد و کسانی که بعد از اسماعیل می آیند حجت هستند  ولی فرقه باطنیه  عقیده دارند  که فرزندان اسماعیل هم امام  بوده اند و امروز هم  ممکن است امام باشند .  

 

 بعد از اینکه  هلاکو خان مغول بر قلاع اسماعیلیه مستولی گردید  تمام آثار مکتوب  که در ان قلاع بود  از بین رفت  و هر زمان که حکومت های وقت  بر یک قلعه اسماعیلی مستولی می شدند  هر کناب و نوشته ای را که مربوط به مذهب  اسماعیلی  بود از بین می بردند .

 نهضت حسن صباح  یک نهضت فقط مذهبی نبوده  و آن مرد می خواسته است  ایران را از سلطه خلفای عباسی  یا  کسانی را که از سلاطین  و امرای محلی ایران  بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند  برهاند .  در این فرقه مردانی لایق و فداکار  برای احیای ایران  وجود داشته اند .

حسن صباح نمونه کامل یک  ایرانی آریائی نژاد  سیاه چشم  محسوب می شد. فرقه باطنیه مثل تمام شیعیان  علی ابن ابی طالب را امام اول  خود می دانند  و فرزندان او را تا امام جعفر صادق  امام می شمارند  ولی بعد از امام جعفر صادق  (ع)  پسرش اسماعیل را امام میدانند . کشور ایران  بعد از انقراض سلسله ساسانی  وحدت خود را از دست داد  و منقسم به کشور های کوچک شد  که در هر یک از آنها یک سلطان  یا رئیس قبیله  فرمانفرمائی می کرد و ان وضع ادامه داشت  تا دوره صفویه  که ایران باز دارای  وحدت شد .

  بر اساس کتابهای موجود در یونان و مصر  اقوام ایرانی در قدیم  مردمی بسیار مقتدر بودند  و آقای دنیای گذشته بشمار می آمدند  و تمام اقوام غیر ایرانی از آنها  حساب می بردند .  ایرانیان در سرزمینی زندگی می کردند که  قلمرو آنها از شرق هندوستان  تا ساحل مدیترانه  بود و همه  در رفاه و ثروت میزیستند  و پاکی و خلوص نیت  اقوام ایرانی  در جهان قدیم ضرب المثل بود .

 نهضت باطنی  یک نهضت اجتمائی برای  احیای اقوام  ایرانی بود  که بر اثر سلطه  قوم عرب دچار  انحطاط  و بدبختی شده بودند .

 حسن صباح در مصر ضمن برخورداری  از تاریخ یونان  و روم قدیم  مطلع شده بود که ایران  در قدیم کشوری با عظمت بوده  و سلاطین مقتدر  داشته  و حتی در قدیم مصر یکی از کشور های ایران به شمار می آمده است . ولی تسلط اعراب  سبب شد که  اقوام ایرانی دچار انحطاط  شدند  و آن اقوام  رونق و قدرت گذشته  خود را به دست نمی آوردند  مگر اینکه خود را از سلطه  عرب نجات دهند  و آنچه باعث شد حسن صباح  نهضت باطنیه را به وجود آورد  این بود .   او می خواست  از اقوام متعدد ایرانی  که همه تحت سلطه عرب می زیستند  یا از لحاظ فکری تحط سلطه عرب بلودند  یک ملت واحد بوجود بیاورد  که دارای اسالت ایرانی باشند . او برای حصول این منظور  متوسل به مذهب شد  چون می اندیشید که نمی تواند از راه دیگر  به مقصد برسد .حتی چهار یا پنج قرن بعد  وقتی شاه اسماعیل  و سایر سلاطین صفویه  خواستند ایران را دارای  وحدت کنند  متوسل به مذهب شدند  و با توسل به مذهب شیعه  ایران را دارای وحدت نمودند  و حسن صباح نمی توانست  به اتکای حق حاکمیت ملی و آزادی اقوام ایرانی  را از سلطه  مادی و فکری  عرب نجات دهد .

 او می گفت : اقوام ایرانی از بزرگترین  اقوام جهان به شمار می آمدند  و سلطه عرب سبب شد که  این اقوام دچار انحطاط شوند  . عرب با قوانین و رسوم خود  مانع از این شد  که این اقوام  خود را از حضیض  مذلت نجات دهند  و تنها راه رستگاری برای ملت ما  این است که خود را از سلطه  مادی و معنوی  عرب آزاد نماید .   او میگفت  عدهای  چنان از سلطه عرب کند ذهن شده اند  که این موضوع را نمی فهمند .  مردان و زنان ایران همه  بلند قامت و زیبا بوده اند  و اختلاط با عرب قوم ایرانی کوتاه  و زشت کرده است .

 

 این راه پیش پای بسیاری بوده است  اما می ترسیدند  که اگر خود را از یوغ مادی و معنوی عرب برهانند  در دنیا بدبخت  خواهند شد و در آخرت  به جهنم خواهند رفت .

 انسان برده عقائد  و مقرراتی است  که از پدرانش  به او به ارث رسیده است  و مشکل است که خود را از آنها نجات دهد .  امروز اطاعت کورکورانه ما از اعراب است  این است که  زبان عربی را  زبان علمی و زبان فارسی را زبان عوامالناس  و بومی می دانستند و تا روزی که فکر ما تحت قید عرب است  ما برده هستیم  و رستگار نخواهیم شد مگر اینکه فکر خود را از قید عرب نجات دهیم .  حسن صباح در تمام عمر  و در الموت  تا روزی که بنیه اش اجازه می داد  کتاب می نوشت  ولی کتابهای او بر اثر  جنگها از بین رفت  و هلاکو که بساط اسماعیلیه را در الموت  ازبین برد  تمام کتابهای حسن صباح را نابود کرد .  و آنقدر سخت گیر بود  که اگر یک نسخه  از کتابهای حسن صباح  به خط او و خط دیگری  کشف می کرد  دارنده آن کتاب را به قتل می رساند   . به همین جهت  کتابهائی  که حسن صباح  نوشته  غیر از ابواب اربعه  در دست نیست .  کتاب ابواب اربعه  مجموع قوانین  فرقه باطنیه است  که حسن صباح  آنرا نوشته است  .

در کیش باطنی خرافات راه نداشت  و خرافات بعد از مرگ حسن صباح  و در دوره جانشین های او  به کیش باطنی راه یافت .

 حسن صباح اراده داشت ولی لجوج نبود  و دلیل مخاطب را می شنید  و اگر می فهمید که درست می گوید  دلیلش را می پذیرفت . حسن صباح نسبت به دعا ة باطنی  فقط یک رئیس نبود  بلکه پدر همه انها به شمار می آمد  و دعا ة باطنی  یا مستقیم زیر دست حسن صباح  تربیت شدند و به مرتبه داعی رسیدند  و یا اینکه مثل ابو حمزه کفشگر برای حسن صباح  قائل به احترام فراوان  بودند و او را پیشوای لایق  و صالح باطنی ها می دانستند .

.............................و در قلعه الموت آپاندیس را عمل جراحی میکردند .

 اقوام ایرانی  در قدیم در طب پیشرفت هائی کرده بودند  که امروز به گوش ما چون افسانه جلوه می کند .  قبل از اینکه اعراب به ایران حمله کنند  گندی شاپور مرکز  بزرگترین مدرسه  طبی جهان و همچنین  بزرگترین بیمارستان  در خوزستان بود  . بعد از حمله اعراب  عدهای از پزشکان  مدرسه و بیمارستان گندی اپور  جلای وطن کردند  و انهائی که ماندند  به دست اعراب کشته شدند  اما مدرسه و بیمارستان گندی شاپور از بین نرفت  و مدرسین و پزشکان دیگر  در ان شروع به کار کردند  که معروفترین آنها  مدرسین و پزشکان بختیشوع می باشند . .

 اعراب بعد از اینکه  بر ایران مسلط شدند  هرجه را که معرف قومیت  ایرانی بود  از بین بردند  آنها نه فقط تمامی کتابهای این قوم را آتش زدند  و معدوم کردند  تا اینکه سوابق قوم ایرانی از بین برود  بلکه در هر قسمت از کشور که توانستند  کتیبه هائی را که ایرانیان  بر کوهها کنده و حک کرده بودند  را محو و نابود ساختند .  تا اینکه آیندگان نتوانند  گذشتگان خود را بشناسند . و سیادت قوم عرب را بر خود  امری مسلم بدانند  و تصور نمایند که پیوسته اعراب  بر آنها مسلط بوده اند  و لاجرم تا جهان باقی است  مسلط خواهند بود  و آنهائی که این موضوع را می دانند  می خواهند که گذشته  این قوم را احیا کنند  و یکی از کسانی  که بهتر از همه از عهده این کار بر آمد  فردوسی است که تاریخ قدیم ایران را  به نظم در آورد  ولی آنچه فردوسی گفته  قسمتی است از سوابق درخشان  این قوم  و سوابق ایرانیان  عمیق تر و برجسته تر  از این می باشد .  ماخذ شاهنامه فردوسی  خدای نامه بوده است  و آن مجموعه ای است از  قصه های ایران قدیم  که از افواه جمع آوری شده  است  و نویسنده آن معلوم نیست  و احتمالا اهل سیستان بوده است   .در ایران  اقوامی زندگی می کرده اند  که رومیان و یونانیان  از بیم آنها بر خود می لرزیده اند .  سلاطین ایرانیان  زمانی بر کشوری حکومت می کردند که  یک طرف آن  رودخانه سند  و مرز چین بوده و طرف دیگرش  دریای مغرب  ( مدیترانه )

 اعراب به هر کجا که پا گذاشتند کتابها و رسوم اجتماعی آن قوم را  از بین بردند .

کتابخانه مدائن  نابود گردید ، کتابخانه بزرگ ری  از بین  رفت  ، کتابخانه بزرگ   ساوه و نیشابور و مدارس را  ویران کردند  و کتابهای آنان را سوزاندند  و استادان مدرسه ها را به قتل رساندند  و عنوانشان این بود که  آنجا مراکز تعلیمات  شیطانی است  و باید نابود گردد .  درهای علم را بر روی ایرانیان بستند  برای اینکه بتوانند پیوسته آنها را  تحت سلطه خود داشته باشند . آنچه اعراب با ما کردد بر خلاف معانی  ظاهری و باطنی قرآن است  و اگر مداخله علی ( ع ) نبود تمام بیمارستانهای  ایران را از بین می بردند . علی (ع) میگفت باید اطبای شما  از اطبای ایرانی  علم بیاموزند .

 البته عدهای از  ایرانی ها هم   میکوشیدند  که سلطه مادی و معنوی  قوم عرب را  توسعه دهند و تقویت کنند

قوم عرب طوری نام و نشان زرتشت  را در کشور های ایران  از بین برد  که امروز جز کسانی  که پیرو کیش او هستند  کسی از نام آن پیغمبر بزرگ  اطلاع ندارد . زرتشت علاوه بر پیغمبری  یکی از دانشمندان  و خرد مندان  بزرگ جهانی  به شمار می آمد  و علم و خرد را به ایرانیان  اموخت  و آنگاه اقوام ایرانی  مربی تمام ملل  جهان شدند  و تمام ملل شاگرد  دبستان  اقوام ایرانی بوده اند  و حتی رسم الخط عرب  از ایرانیان  آموخته شده  و اعراب رسم الخط  کتاب دینی ایرانیان را تقلید کرده اند .

 در ایران قدیم  هفت نوع خط ف  هر نوع برای کاری بخصوص  رواج داشت  و این را امروز ایرانیان نمی دانند  برای اینکه  قوم عرب  برای اقوام ایرانی  نوشته ای باقی نگذاشت  که بتوانند  اطلاع حاصل کنند  که در گذشته که بوده اند .

 هرچه کتاب و نوشته از ایران قدیم  در این کشور بود  به دست قوم عرب و پیروان آنها که  بعضی از آنان  سخت گیر تر از اعراب بودند  از بین رفت  و در هر کجا که کتیبه ای  بذ سنگ وجود داشت  و اعراب میتوانستند  آن را محو کنند  از بین بردند.

اما  یونانیان و رومیان قسمتی از تاریخ  ایران را نوشتند  آنها نوشته اند  که ایرانیان  هفت خط برای هفت کار داشتند  و خطی که با آن کتاب مذهبی می نوشتند  غیر از خط  حساب و کتاب  خرج دیوان بود . یکی از این هفت خط که کامل تر و عجیب تر بود  کسی که این خط را میخواند  می توانست  آوازهائی که هزار سال قبل از او  پدرانش هنگام  خواندن سرودهای مذهبی  ترنم می کردند  مثل خود آنها بخوانند  و محال بود که در عالم  خلقت  صدائی و آهنگی باشد  که نتوان با آن خط نوشت .

 ایرانیان  از روی آن خط  آهنگ سرود درفش  کاویان  را که در موقع جنگ  و پیروزی به ترنم در می آمد  می خواندند  و همچنین از روی آن خط  آهنگ سوگ سیاوش را  که مرثیه بود  و در موقع عزاداری  خوانده می شد  بر زبان می آوردند  و در آن زمان بسیاری از ملل جهان وحشی بودند  و ایرانیان  شهر سازی و زراعت و پارچه بافی را به دیگران آموختند .

 اعراب سعی کردند  زبان ایرانیان  را به  نسیان بسپارند  و زبان عرب را  جانشین آن کنند.

 

اما : سه چیز  مانع از این شد  شد که زبان  ایرانیان  از بین برود  و اگرچه  با زبان عربی مخلوط شد  اما صرف  و نحو زبان فارسی  از بین نرفت  و تمام کلمات  که برای مکالمه  و معامله ضرورت دارد  همچنان باقی ماند .

1-      ظلم و قساوت حکام عرب  که مردم را از آنها متنفر می کرد .

2-       وجود مناطق کوهستانی متعدد و مناطق وسیع  جنگلی که   عرب نتوانست  بر آنها تسلط یابد  و یا استیلای کامل  پیدا نکرد  و سکنه آن مناطق  ز بان و کیش خود را  حفظ کردند

3-       توجه خاص حضرت علی (ع)  و فرزندان آنها  نسبت به ایرانیان  و ارادت ایرانیان به آنها  

  قوم عرب برای اینکه  اقوام ایرانی را  از لحاظ قومیت  از بین ببرد  و آنها را برده عرب کند  کمر به محو هر نوع هنر  و صنعت  در کشور های ایران  بست ، نغمه ها و ترانه ها  را از بین برد .

 .................................... با جرات می توان گفت  اگر کیش باطنی تا امروز  به اسم کیش اسماعیلی  باقی مانده بر اثر لیاقت و صمیمیت  و از خود گذشتگی  ابو حمزه کفشگر  بوده است  زیرا در کارهای بزرگ چه سیاست چه جنگ  شخصیت و لیاقت کسی که  عهده دار فرماندهی می باشد  عامل اصلی است . یک سردار نالایق صدها هزار سرباز  رشید را دچار شکست  خوردن می کند   اما یک سردار لایق  و آگاه عده ای قلیل از سربازان  را نائل به تحصیل پیروزی می کند .  ابو حمزه کفشگر یک  مرد سیاسی صدیق  و مطلع و یک سردار جنگی  دلیر و صمیمی بود  که کیش باطنی را در ایران  توسعه داد  بدون اینکه چشمداشت  مادی داشته باشد  و مثل تمام  دعا ة دوره حسن صباح  منظورش این بود که  اقوام ایرانی را رستگار کند .  اگر ابوحمزه کفشگر  در زمان حسن صباح  کیش باطنی را توسعه نمیداد  بعد از مرگ خداوند الموت  که باطنیها ضعیف شدند  و بعد هم سلاطین و حکام  ایران با آنها خصومت کردند  تا در زمان هلاکوخان مغول   که تمام قلاع باطنی به دست وی ویران گردید ،کیش باطنی از بین میرفت .

ابوحمزه طوری آن کیش را در ایران و سوریه دارای ریشه کرد  که حوادث و بلایای  گوناگون  نتوانست  کیش مزبور را از بین ببرد . و امروز هم ملیونها اسماعیلی وجود دارد .

 

......................................... محمود سجستانی  معاون ابو حمزه کفشگر  در مورد فردی که  لیاقت جانشینی  حسن صباح را داشته باشد  می گوید  :  امام ما باید چون شمشیر برنده  چون آتش سوزنده  و چون سنگ بدون عاطفه  و مانند کوه با استقامت  و دارای صبری چون شکیبائی ایوب  باشد تا بتواند  بر مشکلات غلبه نماید  و سوانح را از پیش بردارد . او باید همه چیز را بداند  و از همه جا اطلاع داشته باشد  و نه فقط از وضع کشورهای ایران  بلکه از وضع سایر کشورها چه در شرق و چه در غرب  اطلاع حاصل کند.

..................حسن صباح  پسر خود را به دلیل اینکه لیاقت امام شدن  بعد از وی را نداشت  به دست فدائیان باطنی به قتل رسانید . و گفت من پسر جوان خود را معدوم کردم  زیرا او را لایق امامت  نمیدانستم  و در عین حال پیشبینی می کردم  که وی بعد از من  دعوی امامت میکند  و چون پسر من است  باطنیها امامتش را خواهند پذیرفت و حال انکه برای  امامت صالح نمی باشد ./  

 

.................................... قلعه باطنیها در رودبار  به نام لم سر خوانده می شد .

 قلعه لم سر  از محکم ترین قلاع باطنی ها بود  و در شمال ایران بیش از تمام  قلاع باطنی  مقابل هلاکو خان مغول  مقاومت کرد و هلاکوخان  در نیمه دوم قرن هفتم  هجری تمام  قلعه های  اسماعیلی را در شمال ایران ویران نمود  ولی نتوانست قلعه لمسر را تصرف  و ویران کند  مگر بعد از محاصره طولانی  و تمام مدافعین آن قلعه  در آن جنگ که به روایتی  دو یا سه سال طول کشید  کشته شدند .  

.................. علت شکست باطنیان  این بود که  مدتی بعداز حسن صباح بین آنها  تفرقه به وجود آمد  و بعضی از سران آنها دعوی الوهیت کردند .

 

..................................................... حسن صباح میگفت :‌ ناصر خسرو علوی قبادیانی و موید الدین شیرازی  بر من حق تعلیم و ارشاد دارند  و آنها به من فهماندند که در بین اقوام ایرانی  زبان فارسی جانشین زبان عربی شود .  ناصر خسرو به من گفت  که ایرانیان در قدیم  اقوامی برجسته بودند  و قوم عرب آنها را دچار انحطاط  کرده است .

 آندو مرا به خواندن تاریخ ایران تشویق کردند و آنها لزوم احیای اقوام ایرانی و نجات آنها را از سلطه عرب در ضمیر من  مستفر کردند . من بر اثر القائات آن دو نفر ایمان پیدا کردم  که باید اقوام ایرانی  عظمت گذشته را احراز کنند  و سلطه عرب و خلفای  بغداد و دست نشاندگان آنها از بین برود .  آندو فکر میکردند که  می توانند به وسیله  تبلیغ  سلطه عرب را از بین ببرند اما نتوانستند ولی من میدانستم  که باید با نیروی جنگی  این کار راکرد  تا بتوان  نیروی شمشیر   را پشتیبان نیروی  تبلیغ کرد .  

............ قومی که گذشته خود را نشناسد  مانند شخصی است که از گذشته خویش اطلاعی نداشته باشد . و اگر اقوام ایرانی تاریخ گذشته خود را از دست نمیداد امروز این وضع را نداشتند .  

 

............... ناصر خسرو بعد از اینکه به سن نوجوانی رسید  شروع به می خواری کرد  و ایام را به خوشی میگذرانید  تا اینکه یک شب خواب دید . در حال رویا مردی بر او ظاهر شد و گفت هرچه می نوشیدی و در خواب غفلت فرو می رفتی کافی است  برخیز و راه مغرب را در پیش گیر  چون وسیله رستگاری  تو در آن حاست  و او میخواری را ترک و به سوی مغرب رفت و به مصر رسید ، کیش اسماعیلی را پذیرفت ( آن موقع مصر را بلد الامین  می خواندند . )  

 

.................... دوران قدرت الموت نود و پنج سال طول کشید . زبان فارسی طوسعه یافت  و زبان عربی را عقب زد ودر ایرانیان حس مناعت ملی که قرن ها  خوابیده بود بیدار گردید .

و............................................وحسن صباح را جائی دفن کردند که هیچ کس نمیداند .

روحش شاد    پاینده باد ایران

 

 

 نکاتی دیگر از کتاب  خداوند الموت : در قرن چهارم و پنجم  در ایران و در کشورهای اسلامی دارو فروشان را حشاشین  می خواندند . بهشت حشاشین  که خلفای عباسی به دلائل سیاسی  آنرا به فرقه باطنیه  نسبت داده اند  و شاید وجود خارجی نداشته است  عبارت بوده از یک باغ  بزرگ مثل باغ رضوان  که در آن چندین هزار تن  زنهای پری پیکر  بسر می بردند  و خداوند الموت بعد از اینکه  پیروان خود را وادار میکرد  که حشیش بکشند  یا بنگ بخورند  آنها را وارد آن باغ می نمود  و به آنها می گفت که  اینجا بهشت ما است  و مثل جنت در آن  از لحاظ معاشرت مرد و زن  آزادی کامل حکمفرما است  و هر مرد میتواند با هر زن که مطلوب وی باشد  به سر برد  و اگر دو مرد نسبت به یک زن  تمایل پیدا کردند  نباید با هم مشاجره  و نزاع کنند  . یکی از آندو باید جدا شده و فدری جلوتر برود  تا زنی زیبا تر ببیند .  مردان پس از ماندن  مدتی در این باغ ، نوشیدن و کشیدن  و استفاده از زنان  از آنجا خارج می شوند  تا اینکه به دستور حسن صباح بروند و کسانی که وی تعیین نموده را به قتل برسانند .  البته اگر این چنین بود  فرقه اسماعیلیه نمی توانست  مدت 250 سال  دوام بیاورد  و این گفته دشمنان آنان  می باشد  زیرا مردانی که از چنین جاهائی  استفاده می کنند  قادر به جنگ و فداکاری نیستند  و این فرقه دانشمندان بزرگ داشته است  که هیچ یک راجع به این بهشت  چیزی نگفته  یا ننوشته اند  در صورتی که اگر این بهشت  مشروع بوده است باید در باره آن  بحث کرده و مطالبی بگویند .

- واقعه نگار عقل خود را در نقل وقایع دخالت نمیدهد  و آنچه شنیده  یا خوانده  بدون کوچکترین  استنباط عقلانی  نقل می نماید  و مورخ در نوشتن کتاب  از استنباط های  عقلانی خود نیز استفاده می کند .

-سالیسیلات از ریشه لاتینی سالیس یعنی بید  داروی بعضی از امراضی است که مردم به اسم روماتیسم  یا آرتریت میخوانند  و این داروی مفید را ایرانیان کشف کردند  . همچنان که الکل و مروفین  را ایرانیان از  مواد گیاهی استخراج کردند . جوهر بید  که پدران ما از بید به دست می اوردند  داروی ضد عفونی و مسکن  هم بود و هم هست  و آسپیرین از جوهر بید  می سازند که نام شیمیائی ان اسید سالیسیلیک است .

- جوان هر قدر وفادار و فداکار باشد  ممکن است نتواند  یک راز بزرگ را حفظ کند .  وقتی انسان در آغاز جوانی  از یک راز بزرگ برخوردار شد  نمیتواند ظبط نفس کند  و آرام بگیرد . برای اینکه خود را از همه برتر می بیند  و فکر میکند چیزی می داندکه   دیگران نمی دانند  و میخواهد سایرین را از علم و اطلاع خود مستحضر کند  تا برتری اش را بپذیرند .

ادامه دارد

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کیمیانت 29 آذر 1384 ساعت 11:19 http://kimiyanet.blogfa.com

دوست گرامی : با تشکر از وبلاگ خوبت .
اگر به کارت اینترنت احتیاج داشتی یک سری هم به ما بزن !
با یکبار امتحان ، همیشه کیمیانت را انتخاب میکنید.
لذت اتصال پرسرعت56K، ارزان، بدون اشغال ، با پشتیبانی 24 ساعته و امکان فعال سازی VPN را تجربه کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد