جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

ببار ای مادر باران

 

ببار ای مادر باران

زمین از خشکی  احساس می سوزد

ببار ای مادر باران

که باغ از هجر بوی یاس می سوزد

ببار ای مادر باران

نشسته بر سر دیوار باغ آتش

شکسته قامت بلبل

صنوبر از نگاه خسته عکاس می سوزد

ببار ای مادر باران

ترک برداشت  صحرای عطش،زیرا

که از بی آبی دریای  حق الناس می سوزد

ببار ای مادر باران

سکوت لاله پرپر شد

زمان از ناله ها کر شد

به زیر پرتو اخلاص  امروزی

جهان از شعله سیم و زر و الماس می سوزد

ببار ای مادر باران

 حراج فصلی بازار ایمان از

قیام قیمت اجناس می سوزد

ببار ای مادر باران

زمستان است

 سوز و لرزشی جاری

لب دیوارها خاموش

هوا عاری است  از تیمار اکسیژن

وجان هر نهال خفته از جور و جفای داس می سوزد

ببار ای مادر باران

نشسته قطری از یخ روی آب حوض

و ماهی در ته این حوض  بی احساس می سوزد

جلال معزی 17/11/85