جهان را گرچه کم کم آفریدند ز جنسی سفت و محکم آفریدند
بشر را افریدند از همین جنس ولی مخلوط و در هم آفریدند
یکی شد آیت اله و یکی شمر یکی را ا بن ملجم آفریدند
یکی شد عامل شادی یکی غم یکی را بهر ماتم آفریدند
یکی را پر ز رمز و راز مشکوک یکی را یبس و مبهم آ فریدند
یکی را قانع از یک لقمه نان یکی خواهان عالم آفریدند
یکی را عاشق میز و ریاست یکی را مثل آدم آ فریدند
یکی را نکته دا ن و اهل حکمت یکی را مثل شلغم آفریدند
یکی را اهل شور و جوش و تدبیر یکی بی فکر و بلغم آفریدند
یکی را بی تعهد دیگری را به کار خویش ملزم آ فریدند
یکی شیرین و زیبا و یکی تلخ مثال حنظل و سم آفریدند
خلاصه عده ای را هم بناچار پی اندیشه چون ( جم ) آفریدند
15/10/87 شیراز جلال معزی
سو ا ل
خداوندا خودت جان آفریدی !
حضور قلب و ایمان آفریدی !
هزاران کهکشان و را ه شیری
مه و خو ر شید تا بان آ فریدی !
خودت کوه و بیا بان و در و دشت
مه و دریا و طو فان آفریدی !
برای مردمان نا سپاست
غذا و کار و سا مان ا فریدی !
تمام خلقتت را طرفه العین
به ناز و غمزه آسان آ فرید ی !
سوالی دارم از در گاه پاکت
بشر را خویش خواهان آفریدی
اگر ریگی به کفشت نیست ؟ از چیست ؟
که زنها ر ا و شیطان آفریدی ؟
دی ماه 1387
فقط برای شوخی و طنز است قصد هیچ گونه دخالتی وجود ندارد ./