-
معرفت
22 دی 1387 10:14
گفت روزی به دانش آموزان یک معلم که اهل دانش بود هر کسی عاقل است و اهل خرد بنشیند به جای خود محدود همه آرام و بی صدا کردند جز یکی ، آنچه را که او فرمود چون که آموزگار از او پرسید حکم ما را چرا کنی مطرود از سر معرفت همی گفتا که ای مدیر و مدبر و مسعود گر که من هم چو دیگران باشم تو ی تنها شوی رد و مردود 22/10/87 ( جم )
-
مخلوط و در هم
15 دی 1387 13:51
مخلوط و در هم جهان را گرچه کم کم آفریدند ز جنسی قرص و محکم آفریدند بشر را افریدند از همین جنس ولی مخلوط و در هم آفریدند یکی شد آیت اله و یکی شمر یکی را ا بن ملجم آفریدند یکی شد عامل شادی یکی غم یکی را بهر ماتم آفریدند یکی را پر ز رمز و راز مشکوک یکی را یبس و مبهم آ فریدند یکی را قانع از یک لقمه نان یکی خواهان عالم...
-
در غم حضور اب
14 دی 1387 09:54
سهراب بیا که ماهیان را خوردند دریای بزرگ و حوض ها را بردند (انگار کسی به فکر ماهی ها نیست ) که اینسان(کینسان ) ز غم حضور آب آزردند . جم ۱۴/۱۰/۸۷
-
داغ بر پیشانی خورشید
12 دی 1387 08:55
کربلا یک صحنه تاریخی از آنکه در خون خدا غلطید شد کربلا بازار نشر هل من آنکه جان می داد و می خندید شد کربلا دشت و گلستان حسین آنکه از عرش خدا گل چید شد کربلا عباس را در بر گرفت تا فدای عشق بی تردید شد انتظار اب طفلان حسین داغ بر پیشانی خورشید شد ۱۱/۱۰/۸۷ جم
-
غزه
10 دی 1387 10:20
این بود پیغام خون هر شهید غزه جولانگاه شمر است و یزید کربلا می سوزد از افکار بوش غزه را ویرانه کرده کار بوش هر کجا شخصی دم از ایمان زند می کشد بار غم از آزار بوش تا زمان در دست شمر است و یزید باید از عشق و عدالت دل برید ای مسلمانان گه بیداری است خون مولا در رگ ما جاری است جم ۱۰/۱۰/۸۷
-
الزیدی
2 دی 1387 08:57
لنگه کفشی که پرت شد بر بوش شود آخر بساط جوش و خروش ابتکار بجای الزیدی است آفرین بر چنین ذکاوت و هوش جم ۲/۱۰/۸۷
-
بوش و لنگه کفش
28 آذر 1387 08:27
اهل جهان ُ : فارغ از این قیل و قال گشته برای همه مردم سوال لایق شیطان صفتی مثل بوش چیست بجز لنگه کفش و خروش بوش اگر در سر خود عقل داشت پای در این منطقه کی می گذاشت یا که اگر ذلت خود می شمرد از بد این حادثه جان می سپرد ۸۷/۹/۲۸
-
شراب انگور
26 آذر 1387 09:53
برخیز بتا شراب انگور بیار یک منقل و سیخ و سنگ و بافور بیار یک بره چاق و جله شش ماهه یک چاقوی تیز و سیخ و ساطور بیار انواع زیادی از خوراک ماهی از شیرو قباد و شور و هامور بیار تار و دف و چنگ و عود و بر بط با هم شطرنج حلال و نرد و پاسور بیار القصه هر آنچه را که خود می دانی نیک است برای پای بافور بیار
-
غرور
22 مهر 1387 11:06
چه بد است زور گفتن سخن از غرور گفتن همه شور زندگانی بود از شعور گفتن جم ۲۲/۷/۸۷
-
چی می گی
13 مهر 1387 12:58
-
رفو
19 شهریور 1387 10:45
ای همیشه در جدال و گفتگو گر در امد از کلامت گاه بو تا کنی خود گفته هایت را رفو هرچه داری در دل تنگت مگو
-
کشتار دام غیر مجاز
12 شهریور 1387 10:31
ذبح و کشتار دام غیر مجاز عامل انتشار بیماری است اغلب لاشه های فاقد مهر حامل کیست و شاربن و هاری است خوردن گوشت لاشه های مریض حاصلش رنج و گریه و زاری است هان که از غفلتت فنا نشوی که زمانه زمان بیداری است 12/6/87 جم
-
سنگ صبور
10 شهریور 1387 11:34
ای که تنهائی، ترا سنگ صبور گفته دلهای بی آلایش است در زمان جلوه های سوت و کور ای خوشا آنکس که بی آرایش است 10/6/87
-
می سوزیم
10 شهریور 1387 11:32
ما همه بی گناه می سوزیم از تف اشک و اه می سوزیم بی سبب در دل شبی تاریک پیش چشمی سیاه می سوزیم آخر و عاقبت در این بازی خسته و رو سیاه می سوزیم 10/6/87
-
خیال پردازی
10 شهریور 1387 10:36
خیال پردازی با ید کــه کمــی خیــا ل پردا ز ی کرد با هر چه که می شود کمی بازی کرد و قتی به کسی علا قـــه مند ی با ید او را به تبسم و گــلی ر ا ضــی کر د و قتی که کسی خر ا ست با ید ا و را دنبــا ل تما یلـش سگ تـا ز ی کــــر د و قتــی که بکـن نکـن کنــند ت با یـــد ا قــد ا م به حکــم مثبـت قا ضی کر د ا ی کا ش که می شد...
-
دزد ناشی
22 مرداد 1387 09:04
دزد ناشی گرگی از روی عادت ذاتیش رفت دنبال گله با تشویش تا برد بره ای از آن گله فکر ها بس نمود پیشاپیش چونکه اوضاع نا مساعد بود کرد خود را شبیه بره میش چون جوان بود و ملتهب با وی قوچ کرد آنچه می کند با میش گرگ بیچاره داده بود از کف همه چیز و فرار کرد از پیش جلال معزی 21/5/87 شیراز
-
سلام خالو راشد
10 تیر 1387 12:34
سلام مرد جاودانه خالو سلام چهره زمانه خالو سلام عاشق حقیقت محض سلام عشق بی نشانه خالو سلام ای کلام منطق الخیر سلام راوی فسانه خالو سلام هدهد محله طنز سلام چشم بی کرانه خالو جاوید جم ۱۰/۴/۸۷
-
مهما ن خدا
10 تیر 1387 12:00
تو خواب ، خدا یه بنده شو صدا کرد اونو به سمت عرش خود هدا * کرد براش گرفت یه جور الاغ مفتی توصیه کرد یواش بیو نیفتی خلاصه مشتی از زمین جدا شد به عرش رفت و مهمون خدا شد کنار عرش بسته بود الاغش نشست تا خدا بیاد سراغش گذشت چندی و کسی نیومد صدای مشتی از تعب درومد بلند گفت ای خدای دانا خدای قدر و قدرت و توانا مگر تو خویش...
-
اعجاز
20 آذر 1386 09:29
وقتی که غنچه غنچه لبت باز می شود مرغ دلم پرنده پرواز می شود وقتی که خط داغ لبت خنده می کند امید در درون من آغاز می شود وقتی که از نگاه تو مهتاب می چکد چشمت پر از سکوت و پر از راز می شود وقتی که اشک چشم تو سیلاب می شود گویا تمام هستی ات اعجاز می شود وقتی که با سکوت خود اعجاز می کنی در ها به روی باغ دلم باز می شود وقتی...
-
آنچه من می بینم
20 آذر 1386 09:10
افقی از الست می بینم عشق در دوردست می بینم تیغ دشمن ستیز بران را در کف مرد مست می بینم آنچه می آورد گرانی را می برد هرچه هست می بینم ! رشد و افزایش گرانی را حاصل هر نشست می بینم درد مردان مانده در خود را بیشتر زانچه هست می بینم جاوید جم ۴/۹/۸۶
-
من و تو
23 آبان 1386 12:10
من رهین منت افکار زیبای توام سر نشین قایق دریای رؤ یای توام تو غزلهای نهان دفتر فکر منی من به دام افتاده در امروز و فردای توام تو سکوت صامت لبهای خاموش منی من ز پا افتاده پیش رد لبهای توام تو حروف خوانده و نا خوانده شعر منی من متون دفتر زیبای انشای توام تو مقام اولین دیدار هستی با منی من نگین روشن انگشتر پای توام...
-
سلام
2 آبان 1386 10:21
سلام به وبلاگ من خوش آمدی مشخصات خودتو بگو تا برات شعر بگم .
-
اعجاز
24 مهر 1386 09:47
وقتی که غنچه غنچه لبت باز می شود مرغ دلــم پرنده پرواز می شود وقتی که خط داغ لبت خنده می کند امید در درون من آغاز می شود وقتی که از نگاه تو مهتاب می چکد چشمت پر از سکوت و پر از راز می شود وقتی که اشک چشم تو سیلاب می شود گوئی تمام هستی ات اعجاز می شود وقتی که با سکوت خود اعجاز می کنی در ها به روی دا غ دلم باز می شود...
-
فانوس نگاه
23 مهر 1386 08:16
تا که فانوس نگاهت روشن است روشنی بخش سکوت گلشن است تا که می تابد زچشمانت نگاه آرزو های بزرگی با من است ۲۲/۷/۸۶
-
سفره خالی
22 مهر 1386 11:37
در سفره ما گر که غذا نیست هوا هست جائی که غذا نیست در آن چون و چرا هست در سفره ما هیچ نه شور است نه شیرین هر چند که در خلوت ما شور و نوا هست از سفره خالی نرود بنده به معراج زیرا ز پی نان همه جا خبط و خطا هست هر چند نیم معتقد قسمت و تقدیر بیماریم از نحوه تقسیم دوا هست وقتی که شکم خالی و بی زمزمه باشد آیا اثر از شادی بی...
-
ای پول
12 مهر 1386 10:41
ای پول مگذار ز هجران تو بیمار بمیرم از خویش شوم خسته و بیزار بمیرم ای زینت هر خانه و کاشانه و بازار مگذار که بی رونق بازار بمیرم ای پول اگر سوی من زار نیائی از هجر تو در نیمه شبی تار بمیرم بی روی تو دانم که شبی گوشه زندان چون غنچه نشکفته گلزار بمیرم مستیم به امید وصال تو و حیف است در حسرت مستی تو هشیار بمیرم جاوید جم...
-
غر و پر
2 مهر 1386 10:41
تا مـجال و فر صت غر می شو د کوچه های شهرمان پر می شود هر کسی با شیوه ای غر می زند غر به جان دیگران پر می زند کو د کی با ضر به پا غر شده ما د رش ا ز غصه ا و پر شده مر دکی بر همسرش غر می زند همسری حرف از دل پر می زند عده ای وا مانده از اظهار غر دستها خالی و دل در سینه پر شاهدی می گفت جا نا غر مزن غر به جان مردم تو پر...
-
دست کوتاه من و دامان تو
14 شهریور 1386 08:07
گرچه در باور من از نگهت شده بر پا صلیب ایمانت گرچه ما را اسیر خود کرده است عشوه های شما و مامانت گرچه در من نبوده و نبود هدفی جز برای سامانت مطمئنم نمی رسد هر گز دست کوتاه من به دامانت
-
دختر خوب و ناز ایرانی
13 شهریور 1386 12:52
دختر خــو ب و نا ز ا یر ا نی غمزه و ناز و عشوه را کم کن بگذر از این قیافه های عجیب خویش را مثل نسل آدم کن مکن از این فرنگیان تقلید کار نیکان نیک عالم کن وطن ما بلاد ایران است زخم دارد ، تو فکر مرحم کن گاهگا هی ا گر که پیش آ مد نگهــی هم به گفته (( جم )) کن جمکده دات بلاگ اسکای را jamkadeh.blogsky.com عاری از جلوه های...
-
به یاد شاعر گرانمایه استاد جمالی
10 شهریور 1386 08:04
بیاد استاد جمالی ( روانش شاد باد ) استاد سخن شا عر لبخند جـما لی بر جا ن درخت ادب آ و ند جـما لی آنکس که زد از روی ا دب شاخ ادب را بر نغز کلام همه پیوند جـما لی در خا نه او جمله ادیبان سخن سنج در پای کلامش همه در بند جـما لی آغاز کلامش سخنی بود ز یزد ا ن دیگر سخنا نش همگی پند جـما لی در ا نجمن خا نه ا و بود مهیا نقل ا...