دوش می خوردم و دیدم در خواب
رخ زیبای تو را چون مهتاب
جز تو در حالت رویائی من
شمع بود و من و پروانه و آب
بودم از فرط هواداری و عشق
لب گلگون ترا من بی تا ب
رفته بود از سر من ! چون کردی
تو جوانی مرا مثل سراب
لیکن از شرم نمک خوارگیت
مانده بودم همه در فکر جواب !
تو جوان بودی و رخسارت بود
سرخ و گلگون شده از شرم شراب
من و دل هر دو در اندیشه تو
مست و فرسوده در آغوش عذاب
صبح چون دیده فرو بستم از عشق
یادم آمد که ز ایام شباب
تا ابد بسته به دیوار دلم
عکس رویائی رویت در قاب
برده ام نام تو را در این شعر
مصرع دوم بعد از مهتاب
1/11/87 جم