جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

جمکده

شعر نمایشنامه و داستان- ترانه-سفارش شعر -ترانه- طنز - نمایشنامه و داستان پذیرفته می شود

تریاک

شدم آلوده به تریاک و ز پا افتادم

به کسی می نرسد زمزمه و فریادم

 

هیچکس می نشناسد من و گوئی ز ازل

جزء نفرین شدگان بد قوم عادم

 

من نه خویشم، نه توأم نی دگری هستم، لیک

عضو اعضاء قسم خورده حزب بادم

 

چه بگویم که خماری و نداری و عذاب

پیش چشمان من آرد پدر و اجدادم

 

راضیم بنده به مردن، ستم و جور فلک

کاش می شد کند از دار جهان بنیادم

 

راه و رسم و هنر زندگی از یادم رفت

دانش آموز عقب مانده ز طرح کادم

 

خسته از خوب و بد و سود و زیان خویشم

اهل ویرانکده شهر خراب آبادم

 

تلخی و مزه تریاک مرا شیرین است

زین حلاوت چه بگویم که چه از کف دادم

 

نشئگی می کندم کوه ستبری، لیکن

نگران ستم تیشه هر فرهادم

 

موقع درد و خماری گله ها دارم از آن

مادر پیر فلک، آنکه به غفلت زادم

 

در همه حال گرفتاری و زاری گویم

ای دو صد لعنت و تف بر پدر استادم

 

همه از وضع بد و حال بدم می خندند

سرنگون گشته چو از جور فلک اعدادم

 

کاش آینده نگر بودم و از بی خبری

در دل مهلکه خنده نمی افتادم

 

دید در کوچه مرا قامت افتاده و گشت

سوژه ای بهر (جم) و داده چنین بر بادم

 

 

 

 

جلال معزی 24/2/86

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد